متاسفانه سطح مطالعه ی درست جامعه آنقدر کم است و بر عکس سطح دروغ پذیری و تحت تاثیر مطالب بی سند قرار گرفتن در میان جوانان جامعه ی ما و حتی قشر تحصیل کرده و نخبگان آن قدر زیاد است که قبل از هر بحث علمی پیرامون محتوای منشور کوروش باید ثابت کنیم متن زیر که به عنوان ترجمه ی منشور کوروش گاهاً در پوسترهای مختلف و کلیپ های ساخته شده جماعت کوروش دوست و باستان گرا دیده می شود به هیچ وجه ترجمه ی منشور کوروش نیست و در هیچ منبع معتبری ثبت نشده است بلکه این همان ترجمه ی جعلی است که در زمان پهلوی توسط اشرف و نهادهای فرهنگی آن زمان به چاپ رسید و با هزینه ای هنگفت به زبان های دیگر نیز ترجمه و در سایر کشورها نیز منتشر شد. احتمالاً همین ترجمه ی جعلی بود که بعدها به سازمان ملل فرستاده شد و موجب ثبت این منشور به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شد....

قسمتی از ترجمه ی جعلی: «اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.!!»

در شماره ی ۲۸/۲۰۰۸ مجله اشپیگل مقاله در مورد همین ترجمه جعلی و فریب سازمان ملل نوشته شده که محققانی همچون گلاوس گالاس (متخصص تاریخ هند) پروفسور ویزهوفر( شرق شناس برجسته) هانس پتر شاودیگ (آشور شناس از هایدلبرگ) این ترجمه ی جعلی و فریب کاری اربابان جعل را در عصر پهلوی تایید کرده اند.

و اما ترجمه ی معتبر و اصلی استوانه گلی کوروش هخامنشی

ترجمه ی انگلیسی منشور کوروش از سایت موزه بریتانیا،محل نگهداری منشور کوروش

ترجمه به فارسی،دکتر شاهرخ رزمجو ، بخش خاور میانه موزه بریتانیا / دانشگاه تهران (فایل pdf)

ترجمه ی دکتر عبدالمجید مجید ارفعی نیز از معتبر ترین ترجمه های فارسی است.

قسمتی از متن منشور از زبان کاهنان در مورد کوروش است و قسمتی از زبان خود کوروش که در هر صورت دو قسمت باید به دستور مستقیم کوروش نوشته می شده است.

ترجمه ی اشاره شده در اینجا ترجمه ی انگلیسی سایت موزه بریتانیا و ترجمه ی دکتر عبدالمجید ارفعی است که تفاوت چندانی در محتوا با هم ندارند.

در این قسمت کوروش به عنوان فرستاده خدایان بابلی و پیامبر بت ها معرفی می شود:

۱۲

 

seeking for the upright king of his choice. He took the hand of Cyrus, king of the city of Anshan, and called him by his name, proclaiming him aloud for the kingship over all of everything

۱۳

He made the land of Guti and all the Median troops prostrate themselves at his feet, while he shepherded in justice and righteousness the black-headed people

 

١٢. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[۵] آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.

١٣. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.

در این قسمت مردم و اشراف زادگان بر دوپای کوروش بوسه و بر او نماز می برند و این از مواردی است که با افتخار در منشور کوروش بیان می شود حال آنکه در صورت اجباری بودن خلاف حقوق بشر است و در صورت اختیاری بودن خلاف کرامت انسانی:

۱۸

All the people of Tintir, of all Sumer and Akkad, nobles and governors, bowed down before him and kissed his feet, rejoicing over his kingship and their faces shone.

١٨. همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان  به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.

از این جا به بعد منشور از زبان کوروش گفته می شود.

در این قسمت کوروش خود را پرستنده ی مردوک می خواند.

۲۳

I founded my sovereign residence within the palace amid celebration and rejoicing. Marduk, the great lord, bestowed on me as my destiny the great magnanimity of one who loves Babylon, and I every day sought him out in awe.

 

٢٣. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.

کوروش دوباره به پرستش مردوک اشاره می کند و نه تنها خودش بلکه پسر و همگی سپاهیانش نیز مردوک را ستایش می کنند:

۲۷

 

and he pronounced a sweet blessing over me, Cyrus, the king who fears him, and over Cambyses, the son [my] issue, [and over] my all my troops

۲۸

that we might live happily in his presence, in well-being

٢٧. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را
٢٨. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [خدائیش] را ستودیم.

کوروش در جای دیگر دوباره به بوسه زدن پادشاهان ببر دو پای خود اشاره می کند و همچنین باج سنگینی که برایش می اورند:

۳۰

brought their weighty tribute into Shuanna, and kissed my feet

٣٠. باج و ساو بسیارشان[٢۵] را از بهر من(= کورش)؛ به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.

کوروش همچنین تمام بت ها و خدایان را به بت خانه ها بر می گرداند(درست بر خلاف تمام پیامبران ابراهیمی) و از آن ها (خدایان) می خواهدکه برایش خواستار عمر طولانی باشند.

۳۲

the gods who lived therein, and made permanent sanctuaries for them. I collected together all of their people and returned them to their settlements

۳۳

and the gods of the land of Sumer and Akkad which Nabonidus – to the fury of the lord of the gods – had brought into Shuanna, at the command of Marduk, the great lord

۳۴

I returned them unharmed to their cells, in the sanctuaries that make them happy. May all the gods that I returned to their sanctuaries

۳۵

every day before Bel and Nabu, ask for a long life for me, and mention my good deeds, and say to Marduk, my lord, this: “Cyrus, the king who fears you, and Cambyses his son,

 

٣٢. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.
٣٣. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی

٣۴. در نیایشگاه هایشان بنشاندم -جای هایی که دل آن ها شاد گردد- باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،

٣۵. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند[٢٧] و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،

 

و اما در توجیه این اقدام کوروش چه می گویند؟

تنها دلیل توجیه این اقدام کوروش را می توان احترام به عقاید ملل مغلوب دانست و عده ی زیادی از باستان شناسان نیز همین دلیل را مطرح کرده اند اما به راستی واژه های صریح پرستش را چطور می توان حمل بر احترام صرف تلقی کرد و حال آنکه کوروش از پرستش نیز فرا تر رفته و خود را فرستاده و پیامبر خدایان دروغین بابل معرفی کرده،آیا به راستی این عمل برای احترام به عقاید مردم بوده یا فریبی سیاسی برای کسب محبوبیت در بین مردم؟مگر نه اینکه بیشتر پادشاهان تاریخ از همین روش مزورانه استفاده می کرده اند.

نظر شهید مطهری در این مورد بسیار روشنگر است.

شهید مطهری  به داستان بت شکنی حضرت ابراهیم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم میکنید؟ مجرم‏ واقعی همین بت بزرگ است که زنده مانده مردم در جواب گفتند که از او این کارها ساخته نیست پاسخ داد که چطور است کار زد و خورد از او ساخته‏ نیست ولی اینکه حاجتهائیرا که انسانها در آنها در مانده اند برآورده کند ، از او ساخته است؟ در اینجا قرآن اصطلاح بسیار زیبائی بکار می برد، می گوید: «فرجعوا الی انفسهم»، این مناظره سبب شد که اینها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و اندیشه ناب و خالص‏ و منطق صحیح اوست قرآن میگوید اینها از خودشان جدا شده بودند ، این تذکر سبب شد که دوباره سوی خود باز گردند و خود را در یابند حالا کار حضرت ابراهیم را چگونه باید تفسیر کنیم ؟ آیا کاری که ابراهیم‏ (ع) کرد بر خلاف آزادی عقیده – بمعنای رایج آن که میگویند عقیده هر کس‏ باید آزاد باشد – بود ، یا آنکه در خدمت آزادی عقیده بمعنای واقعی آن‏ بود ؟ اگر حضرت ابراهیم میگفت چون این بتها مورد احترام میلیونها انسان‏ هستند ، پس من هم به انها احترام میگذارم ، یعنی درست همان چیزی را ابراز میکرد که اکنون عقیده‏ای بسیار رایج است ، آیا کار درست و صحیحی انجام داده‏ بود ؟ از نظر اسلام این اغراء به جهل (کشانیدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاریخ اسلام نیز میبینیم درست نظیر کار ابراهیم ( ع ) را پیغمبر اکرم ( ص ) در فتح مکه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقیده ، بتها را باقی‏ نگذاشت به عکس دید این بتها عامل اسارت فکری مردمند و صدها سال است‏ که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی و شده است ، این بود که‏ بعنوان اولین اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شکست و مردم را واقعا آزاد کرد.

شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه‏ وقت انگلستان مقایسه می کند، “وقتی که او برای دیدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان‏ جزء برنامه سفرش ، بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتیکه میخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، کفشهای خود را میکندند ، اما او بنشانه احترام بیش از حد ، هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را کند و بعد هم‏ از همه مؤدب تر در مقابل بتها ایستاد در تفسیر این حرکت عده ای ساده‏ اندیش میگفتند ببینید نماینده یک ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم‏ احترام میگذارد غافل از اینکه این نیرنگ استعمار است استعماری که‏ میداند که همین بتخانه هاست که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگران‏ کرده است اینگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقیده‏ نیست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زیر بار این خرافات‏ بیرون بیاید که دیگر باج به انگلیسیها نخواهد داد.”

مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در کتابهای تاریخ خودمان نوشته بودند کوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده که وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانه‏ ها را محترم شمرد از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری‏ دارد، این کار، امری عادی و یک نقشه معمولی است ولی از نظر بشریت‏ چطور؟ آیا خود جناب کوروش به آن اعتقاد داشت؟ یقینا نه، اما کوروش‏ فکر میکرد این اعتقاد که مردم را در بیخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست این بود که دست به ترکیب آنها نزد.

قسمتی از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران،نوشته ی شهید مطهری

* این اصطلاح قرآنی که هزار و چهارصد سال پیش مطرح شده است تقریبا معادل اصطلاح از خود بیگانگی و بازگشت بخویش است که درآثار هگل و مارکس و پیروان او ، بر روی آن تاکید بسیار شده است و روشنفکران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درک معنای عمیق آن از این کتاب ، آنرا از غرب اخذ کرده اند.

لازم به ذکر است منابع تاریخی دیگر هیچگاه مطلبی بر خلاف خود گفته ی کوروش مبنی بر پرستش مردوک نگفته اند و در کوروش نامه ی گرنفون نیز کوروش پرستنده ی خدایان است که به گفته ی باستان شناسان و تاریخدانان این ناشی از ناآگاهی گزنفون از دین کوروش بوده و از نظر اعتبار نیز کتاب کوروش نامه قابل استناد نیست،سایر منابع نیز در این مورد سکوت کرده اند،بنابراین در مورد کوروش هخامنشی دو حالت بیشتر وجود ندارد.

اول اینکه بپذیریم او پرستنده ی خدایان بابل بوده که در این صورت نمی توان حرفی از آزادی ادیان به میان اورد زیرا که کوروش تنها به هم دینان خود کمک کرده بود نه پیروان سایر ادیان.

دوم اینکه کوروش یکتاپرست و زرتشتی و یا پیرو ادیان دیگر بوده اما به خاطر احترام به خدایان بابلی این حرف را زده است که در این صورت کوروش با فریب مردم سعی کرده است پایداری سلطنت خود بر مردم را تضمین نمایند،او از عنصر تزویر برای بقای حکومتش استفاده کرده است.

در هر دو حالت کوروش ادعای پیامبری بت های بابلی را کرده است و این نیز حیله ای بسیار کثیف برای حکومت بر مردم است و به هیچ وجه با چهره ای که امروزه از کوروش هخامنشی نشان می دهند(تا حدی که به استناد علامه طباطبایی او را ذوالقرنین و پیامبر می خوانند) سازگار نیست.

لازم به ذکر است در سراسر این کتیبه حرفی از حداقل دستمزد و برانداختن برده داری نیامده است و تنها اشاره ای به آزادکردن بردگان یهودی شده است.