یکی از شیوه‌های تبلیغات (در هر موضوعی، از کالایی چون لباس و مد گرفته تا دین)، جوّسازی شدید و گسترده‌تر است. چرا که «جوّ» مانند سیل می‌ماند و می‌تواند هر بی‌بنیاد یا سست بنیادی (عوام) را با خود ببرد و هم چنین باورهایی که واقعیت خارجی ندارند را به اذهان عمومی القا کند، به نحوی که سبب پیدایش همان موضوع کاذب و غیر واقعی گردد. به عنوان مثال ناگهان جوّ می‌سازند که قرار است از هفته‌ی دیگر برنج کم و گران شود. در حالی که اصلاً چنین قراری نیست. اما یک عده‌ی زیادی از نگرانی هجوم آورده و برنج می‌خرند و خود به خود برنج کم و بالتبع گران می‌شود. و یا اگر زیاد باشد و گران هم نشده باشد، عده‌ی زیادی گمان می‌کنند که کم و گران شده است و این جوّ تشدید می‌گردد....

زمان محمدرضا پهلوی، یکی از روش تبلیغات بهائیت همین بود. به صورت گسترده‌ای در تهران شایع می‌کردند که مثلاً در اصفهان عده‌ی بسیاری به بهائیت گرویده‌اند! وقتی به اصفهان می‌رفتیم، مشاهده می‌کردیم که واقعیت ندارد، اما می‌گفتند: اصفهانی‌ها که خیلی دگم هستند، اما در یزد اغلب بهایی شده‌اند. در یزد هم خبری نبود و می‌گفتند: این یزدی‌ها خیلی متعصب هستند، اما در شیراز همه بهایی شده‌اند...، خلاصه در واقعیت خارجی هیچ خبری نبود، اما جوّ حاکم این بود که همه به شدت به بهائیت سوق و گرایش پیدا کرده‌اند و عده‌ی بسیاری نیز باور می‌کردند.

با توجه به مقدمه‌ی فوق، اینک به نکات ذیل توجه نمایید:

الف – به دنبال سیاست‌های پشت‌پرده‌ای که برخی از آنها شناخته شده هستند [مثل دستور تبلیغ گسترده به تمامی ادیان، مذاهب، مکاتب و حتی شیطان‌پرستی و حمایت همه جانبه از آنان]، و بسیاری دیگر هنوز ناشناخته و پشت پرده باقی‌مانده‌اند، دستور داده شد تا در یک هجمه‌ گسترده و شدید ضد تبلیغی علیه اسلام و به ویژه تشیع، با سوء استفاده‌ از «حبّ وطن» شدید ایرانیان (که در همه جنگ‌ها مشهود بوده و هست)، اسلام به عنوان یک دین عربی که به ایران حمله کرده معرفی شود و «کوروش» به عنوان آلترناتیو مورد تبلیغات گسترده قرار گیرد. لذا ناگهان در تمامی سایت‌ها نام «کوروش» به نوعی فرافکنی شد که گویا تاریخ ایران همین یک پادشاه را داشته است، نه داریوشی داشته و نه محمدخان قاچار و نه رضا و محمدرضا پهلوی! و چون «کوروش» پادشاهی موفق و نامی بوده است، طرح نام او به صورت ناخودآگاه، پادشاهی را تبلیغ و توجیه می‌نماید.

ب – همزمان با «ملی نشان دادن دین خدا» و عربی معرفی کردن اسلام [که دین خداست و دین خدا ملی‌گرا نیست]، مقرر شد تا زرتشتی‌گری به عنوان یک دین و آیین ایرانی مطرح و تبلیغ گردد.

ج – در همین راستا به ناگاه مشاهده کردیم ضمن ضد تبلیغ علیه اسلام و تبلیغ زرتشی‌گری، برچسب‌های لوگوی زرتشتی در سطح گسترده‌ای و در قالب‌های متفاوتی از بوگیر خودرو گرفته تا شبرنگ یا مدالیوم و پوستر برای مغازه‌ها، تولید و توزیع شد(؟!) و در اماکن مذهبی (مانند دست‌فروش‌های مقابل حرم امام رضا علیه‌السلام یا شهر ری و ...) بیش از نقاطی چون تخت جمشید یا سواحل مازندران در منظر عموم قرار گرفت. این فرافکنی هم زمان با فرافکنی نام کوروش و چاپ و توزیع کتیبه کوروش و بحث در خصوص مفاد آن و حتی قیاس با اسلام و ...، [البته حتماً از روی اتفاق، انگلیس نیز تصمیم گرفت پس از چند قرن، کتبه کوروش را برای زیارت از نزدیک، به صورت امانت به ایران بیاورد؟! – و کاری که در زمان رضا و محمدرضای دست‌نشانده و دوره‌ی تاجگذاری و «کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم» نیز نکرده بود] را در دوره‌ی جمهوری اسلامی که شدیدترین و بارزترین دشمن قلمدادش می‌ کند، کرد!

د – هم زمان تشکیلات زرتشتی‌گری که قرن‌ها آرام به نظر می‌رسید و حتی در طی چند قرن استعمار روسیه، انگلیس و امریکا به یاد ایران و تاریخ ایران نبود، در دو محور «کوروش» و «زرتشت» فرافکنی گسترده‌ای را آغاز نمود. این تشکیلات بسیاری از نوجوانان و جوانان زرتشتی را به مقام «مؤبد‌یاری» مفتخر نمود و ضد تبلیغ گسترده علیه اسلام – عربی معرفی کردن اسلام – پدرخوانده‌ی اختصاصی معرفی کردن کوروش و تبلیغات گسترده‌ی زرتشتی‌گری را در قالب وبلاگ‌، ایمیل، اس‌ام‌اس و ...، بر عهده‌ی آنان گذاشت و البته هم‌زمان از سطوح دیگر در کشور نیز زمزمه‌هایی شنیده شد.

جالب آن که بدانید، این گروه به اصطلاح «مؤبدیار»، سایت‌های اسلامی [و حتی ایکس – شبهه] را نیز رصد می‌کنند و اگر زمینه‌ی مناسبی پیدا کنند و یا مطلبی به آنها بر بخورد، حتماً ارتباط گرفته و انفعال نشان می‌دهند. و البته این تبلیغات و فراکنی گسترده، بدون حمایت مالی کلان امکان پذیر نمی‌باشد.

و   به رغم این هجمه، این که جوانان به شدت به زرتشی‌گری یا کوروش گرایش یافته‌اند، فقط یک جوّ است.

کوروش یک پادشاه ایرانی بوده و موضوعیتی برای گرایش یا عدم گرایش ندارد و همه آحاد کشور نقاط مثبت و فرازهای تاریخی خود را دوست دارند و از نقاط تاریک و فرودهای آن متأسف هستند.

و اما زرتشت، اگر به فرض پیامبر هم باشد، مربوط به سه هزار سال پیش است و از او نه کتاب موثقی باقی مانده و تاریخ مدون و معینی که کسی بخواهد پیروی کند. مضاف بر این که زرتشت اگر پیامبر هم باشد، هرگز نگفته است: «ای ایرانیان، من پیامبر ملی شما هستم و تا آخرالزمان دیگر پیامبری نمی‌آید و اگر آمد شما حق پیروی از او را ندارید! چون من ایرانی بودم، شما هم ایرانی هستی ... و خدا هم در بهشت یک جای خاصی برای ایرانی‌ها قرار داده است». اگر زرتشت پیامبر باشد نیز ایرانی کردن او یک توطئه و دسیسه علیه خودش است. البته اگر کسی اصرار داشته باشد که پیامبر حتماً باید شناسنامه‌ی ایرانی داشته باشد تا ما بپذیریم، پس از زرتشت نیز پیامبران بسیاری در ایران بودند. از جمله «دانیال نبی در شوش» و شش تن از انبیای الهی که در قبرستان تخت فولاد اصفهان مدفون هستند. حالا چرا الا و لابد فقط زرتشت و لا غیر؟! خدا می‌داند و هر عقل سلیم.

به همین دلایل، نه تنها «شدت گرایش به کوروش و زرتشت» یک جوّ است، بلکه بعید است هیچ مسلمانی که کمترین اطلاع و ارتباطی با اسلام داشته، زرتشتی یا بهایی یا حتی مسیحی شود.

یک خاطره‌ی گویا از مرحوم علامه جعفری (ره):

ایشان می‌فرمود: زنی بسیار افسرده و پریشان و مضطرب نزد من آمد که بیچاره شدم، چرا که شوهرم مرتد شده است و طبعاً طلاق من از وی نیز واجب می‌گردد. به او گفتم به شوهرت بگو نزد من بیاید. مرحوم علامه می‌گفت: چند جلسه‌ای با شوهر صحبت کردم که إن شاء الله بسیار مفید نیز بود، اما زن را خواستم و به او گفتم: مرتد کسی است که از اسلام خارج شده باشد و شما نگران مرتد شدن شوهرت نباش. چون او اصلاً به اسلام نیامده بود که اکنون از آن خارج گردد.

لذا اگر عده‌ای که ضمن برخورداری از اسلام شناسنامه‌ای هیچ آشنایی و تقیدی به دین اسلام نداشتند و گاه به خاطر هواهای نفسانی ابراز برائت می‌کردند، ادعای کوروش‌گری یا زرتشتی‌گری یا مسیحی شدن کردند، گمان نکنیم که عده‌ای از جوانان مسلمان از دین خارج شده‌اند و یا به دین دیگری گرویده‌اند. این گرایش‌های تابع جوّ آنها نیز نوعی توجیه عملکردهای خلاف‌شان و خود نمایی است و چند صبایی بیشتر نیز داوم ندارد و باز تغییر تظاهر در گرایش می‌دهند.