بین بردن اهل بیت امام حسین(ع) به سوی کربلا و علم غیب امام مبنی بر آینده جنگ منافات وجود ندارد؛ زیرا امامان ما در امور فردی، سیاسی و اجتماعی از علم غیب بهره نمی‌گرفتند، از این رو در جنگ، قیام، صلح و برخورد با مردم از علم غیب استفاده نمی‌کردند. اگر چنین بود، رفتار و زندگی آنان نمی‌توانست، الگو باشد....

از آنجا که قیام کربلا نیز امری سیاسی و اجتماعی بود، امام حسین(ع) در این قیام از علم غیب بهره نگرفت و طبق ظواهر عمل کرد. تا این قیام او الگوی خوبی برای همگان شود. پس امامان مامور بودند، که در امور زندگی و در جنگ ها و پیکارها و حوادثی که اتفاق می افتد، یا در مقام قضاوت و داروی میان انسان ها با علم عادی برخورد نمایند. تقاضای علم غیب یا پی بردن به اسرار از راه علم غیب بر نیایند.
از سوی دیگر از برخی روایات استفاده می‌شود، که بردن اهل بیت(ع) به سوی کربلا مانند اصل قیام امام حسین(ع) وظیفه الهی بوده. امام حسین(ع) با بردن اهل بیت وظیفه خود را انجام داده است. این امر کاشف از آن است، که بین علم غیب امام از آینده جنگ و بردن اهل بیت منافات نیست، حتی در صورت داشتن علم غیب امام باید این هدف و مقصد الهی را به انجام می رساند. آنان چیزی را طلب می کنند، که رضایت و اراده خداوند باشد و اراده خداوند در رفتن امام به کربلا تحقق می یافت و بردن اهل بیت به کربلا نیز بر همین اساس بود. در بردن اهل بیت به کربلا مصالح مهم وجود داشت. شاید همین مصالح باعث شده است.- به رغم این که امام آینده جنگ را می‌دانست،- اهل بیت را با خود ببرد. آن مصالح پاسداری از قیام کربلا می‌باشد. یعنی همان گونه که در اصل قیام امام و شهادت یاران وی مصلحت وجود داشت، مصلحت در بردن اهل بیت نیز وجود داشت.
بیان مصلحت اهل بیت(ع) به کربلا مستلزم آن است، که رسالت و میزان تأثیرگزاری اهل بیت در صیانت از انقلاب امام بررسی شود.
همراهى خانواده امام در حادثه عاشورا می تواند به جهت عوامل زیر باشد:
1- پیام رسانی:
انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمان‏روایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏دانستند و نه اسلام را آن‏گونه که در مدینه رواج داشت، مى‏شناختند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمى‏دانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مى‏راندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخ‏هاى بزرگ، تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن سابقه داشت و کسانى بودند که مى‏پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، چنین بوده است.(1)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه‏اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏چون و چرا تسلیم شوند.(2)
به طورى که پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، که تا زمان قتل مروان (آخرین خلیفه اموى)، نمى‏دانستیم، که رسول خدا(ص) جز بنى‏امیه خویشاوندى داشت، که از او ارث ببرند.(3)
بنابراین، جاى شگفتى نیست، اگر در مقاتل مى‏خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امام زین‏العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ خداوند مى‏خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد»(4) فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.(5)
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبه‏ها و روشنگرى‏هاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنى‏امیه - حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - بی اثر شد.
3- افشاى ماهیت ستمگران حاکم:‏
بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بى‏رحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام‏آوران، عنصر مظلومیت است.
در همین راستا و بیان حقایق جنایات امویان در روز عاشورا امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنى‏امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده‏اى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد. امام سجاد فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه‏هاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟».(6) این کلمات به قدرى نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
یزید مى‏خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل‏بیت، همه حرکت‏ها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏هاى ظلم‏ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنى‏امیه در نقاط مختلف سرزمین‏هاى اسلامى به وجود آورد.
1. سید جعفر شهیدى، قیام امام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوازدهم، 1367، ص 185.
2 . محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، چ هشتم، 1372ش، ص47.
3 . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، 1404ق، ج7، ص159. (نرم افزار جامع الاحادیث2)
4 . احزاب (33)، آیه 33.
5 . موفق بن احمد خوارزمى، ‏مقتل الحسین، قم، انوار الهدى، چ دوم، ‏1423ق،‏ ج2، ص69. (نرم افزار سیره معصومان)
6 . عبد الرزاق مقرّم، ‏مقتل الحسین(ع)، بیروت، ‏مؤسسة الخرسان للمطبوعات، 1426ق، ص334. (نرم افزار سیره معصومان)